سفرنامه ملینا در مالزی (2)
دختر نازم امروز می خوام از ادامه سفرت بگم . روز سوم بود که دیگه از گشت توری استفاده نکردیم و به دلیل نزدیکی هتل تا klccپیاده به سمت اونجا رفتیم برای دیدن از آکواریوم که در طبقه زیرزمینش واقع شده بود.اون روز تو خیلی بهونه گیر شده بودی و مرتب اذیت و شیطنت می کردی (یکی از کارات این بود که تا گل سرت می زدم فوراٌ از سرت جدا می کردی و جیغ می کشیدی) و البته بهونه بغل می گرفتی.
به هر حال عزیزم اکواریومش مکان بزرگ و قشنگی بود و توریستای زیادی از اونجا دیدن می کردن.اونجا اکثر عکسایی که ازت می گرفتیم بخاطر ورجه وورجه زیادت خوب نمی افتاد و اینهم فقط چند تا عکس یادگاری.
اینجا داخل تونل ماهی ها بودی.
دخمل نازم از پشت شیشه
جیگر دماغ کوفته شدت برم من
این عکس رو بعد از بازدید در محوطه بیرونش جایی که عمو مصطفی سمینار داشت ، بابایی ازت گرفت.
روز چهارم با تور به سمت پوتروجایا که شهر سیاسی مالزی بود رفتیم .اون شهر رو که در طی 5 سال به دستور مهامیر محمد نخست وزیر سابق مالزی ساخته شده بود .که این کارو بخاطر اینکه تمام جمعیت و ازدهام در شهر کوالا متمرکز نشه ایجاد کرده بود . تمام اداره های مرکزی و اصلی کشور در این شهر تازه تأسیس بنا شده بود و با اینکه در طی 5 سال ساخته شده بود از زیبائی و مدرنیته بودنش به مکانی توریستی تبدیل شده بود.(مثل ایران )
اینجا گل مامان زیر پل خوشبختی
بقیه یادداشتها و تصاویر در ادامه مطلب
از چند مکانش بازدید کردیم و از روی پل خوشبختی هم گذر کردیم و بعد به مدت یک ساعت به فروشگاهی رفتیم و از اونجا برای ناهار به رستوران ایرانی رفتیم و بعد به مسجد صورتی که یکی دیگه از جاذبه های شهر بود رفتیم . این مسجد از سه طرف به سمت آب و یک طرف به خشکی بود و بدون هیچ سیستم سرمایشی فوق العاده خنک بود.زمان کوتاهی اونجا بودیم .چون بلافاصله بعد از اونجا رفتیم و سوار کشتی کروز برای گشت داخل شهر رفتیم ، و با کشتی تمامی جاذبه های شهر رو دور زدیم . بیشتر آثار و بناهای شهر پوتروجایا رو بر اساس آثار باستانی ملل مختلف ساخته بودن از جمله پل خواجوی کرمانی از ایران و ...
و این هم مسجد صورتی
و اما روز پنجم هم با گشت تور رفتیم برجایا . اونجا هم یک ساعتی تا کوالا فاصله داشت . برجایا محلی بود که در مکانی جنگل مانند دهکده ای به سبک فرانسویها و یه قسمتی هم به سبک ژاپنی ها ساخته بودن.
ملینا جون و نیکادل جون در دهکده فرانسویها
قربون این لبای خوردنیت بشم من
از اونجا با ون به سمت دهکده ژاپنی ها رفتیم ولی کلی پیاده روی تو سربالایی و بعدش هم از پله داشتیم که من تو رو بغل گرفته و بابایی گالسکتو. اونجا فقط 2 تا کلبه کوچیک به سبک ژاپنی ها درست کرده بودن و بیشترین جاذبش فضای زیبا و سرسبزش بود و ماهی گلی های خوشکل و رنگارنگی که تو خوضش بود.
بعد از بازدید به کوالا برگشتیم و بعد از سرو ناهار به برج محابراتی رفتیم که چهارمین برج باند جهان بود و تمام منظره شهر کوالا از بالا به چشم می خورد. سردر ورودی اونجا هم از اصفهان آورده بودن و شاهکاری کاملاٌ ایرانی بود.و اما تو دختر نازنینم اونجا که دیگه خیلی خسته بودی خیلی بهونه گیری می کردی و حتی خودتو به این شکل نقش بر زمین کردی وای وای وای
و در آخر توضیحات سفر اینکه روز هفتم (آخر) که به فروشگاه تایم اسکور رفتیم من مشغول خرید بودم که یه دختر بچه چینی همسن خودت تا تو رو دید به سمتت اومد و دو تایی مجذوب هم شدین و در آخر لب تو لب همدیگرو بوسیدین که این عکس شکار لحظه هاست که توسط خاله جون گرفته شد.
اوچ محبت دو دختر بچه آسیایی