ملينا جونملينا جون، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 14 روز سن داره
رضا جونرضا جون، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 30 روز سن داره

ملینا عشق کوچولوی ما

روز دختر

1391/6/28 23:45
نویسنده : مامانی
541 بازدید
اشتراک گذاری

  امروز روز دختره و یه بهونه پیدا کردم که بیام به وبت سر بزنم . ببخشید گلم که کم میام و برات پست میذارم آخه تا از سر کار بر میگردم تمام وقتم با تو سپری میشه و اصلاٌ وقتی باقی نمی مونه که بیام و برات پست بذارم.

خوشکل مامان از سحر امروز بود که موقع شیر دادن متوجه شدم که کل بدنت داغه. ولی صبح که بردمت مهد تبت از بین رفته بود . ولی عصری که اومدم دنبالت دیدم باز از بالاتنه بدنت داغ شده بود. البته نه دائم ولی بی حال و بی حوصله بودی و اصلاٌ مثل همیشه شیطنت نداشتی . تب داری عزیزم  و همش تو بغلم بودی. بهت شربت استامینوفن دادم و الان هم گیجی و خوابیدی . خدا کنه که تبت پائین بیاد عزیزم .الان هم به قول خاله جون که گفت بدون ملینا خونه سوت و کوره ،واقعاٌ همین طوره .

خدا کنه که تبت قطع بشه عزیزم و مامانی هم یه نفس راحتی بکشه، چون که خیلی ناراحتم عسلم.

فقط در آخر میگم عزیزم روزت مبارک فرشته نازم.

این هم عکس چند دقیقه پیشته که ازت تو پذیرایی که خوابت برده بود گرفتم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان وانیا
29 شهریور 91 16:09
عزیزم روز مبارک .چقدر ناز خوابیدی
مامانی درسا
11 مهر 91 2:53
سلام مامانی و دختری دوباره خداروشکر ما برگشتیم ..... خیلی خوشحالم از روی ماه دخترم ......... دوباره میام و پستا رو میخونم تا بعد


مرسی خاله جون ممنون از اینکه اومدی


شبنم
11 مهر 91 18:41
سلام مامان ملینا جونم.. اول از همه که بسیار بسیار ممنونم ازت،بابت اینکه همیشه کنارم بودی و با حرف های دلسوزانه ات راهنماییم کردی عصبانی شدن و دعوا کردنات هم شیرینه و من حس کردم که یه خواهر مهربون داره باهام حرف می زنه.. راستش باید اعتراف کنم که اون خوابت رو که برام تعریفش کردی،خیلی منو به فکر فرو برد..
شبنم
11 مهر 91 18:44
شایدم واقعا حق با تو باشه..اما خب تازگی ها به صرافت افتادم که باید از خودم بگذرم،تا محمدرضام بتونه بچه داشته باشه! راستی هزار ماشالله ملینا جونم دیگه واسه خودش حسابی خانم و بانمک شده..چه خواب نازی هم رفته..عکس های مالزی اش خیلی باحال بود..توریست کوچولو تو همه عکس ها نازنازی شده..اونجایی هم که با دختر چینی دارن همدیگه رو می بوسن،خیلی جالب هست
شبنم
18 مهر 91 17:11
کاملا حق با شما هست.. شما رو با مامان ملینا اشتباه گرفته بودم،چون از هیستوری کامپیوتر اومده بودم وبلاگ تون و وقتی که اول ادرس تون رو تایپ کرده بودم،بقیه شو اورده بود.. واقعل معذرت می خوام به خاطر این اشتباهم. اما الان خوشحالم که می تونم یه دوست جدید و مهربون بین دوست هام داشته باشم..شما به من خیلی لطف داشتید..ملینا خانم تون هم ماشالله خیلی ناز هستند.