یه تصادف کوچولو
خوشکل مامان دو روز پیش که از سر کار اومدم دنبالت موقع برگشتن به سمت خونه داشتیم با هم صحبت می کردیم که از روی یه سرعت گیر رد شدیم و یک آن من فقط فهمیدیم چیزی به پشت سرم اصابت کرد و بعد صدای مهیب کوبیده شدن یه ماشین از پشت سرم.
خدا رو شکر که تو محکم توی بغلم بودی و پرت نشدی ، ولی از ترس چنان گریه ای سر دادی که نگو. بنده خدا رانندمون آروم حرکت می کرد ولی سرعت بسیار بالای ماشین پشتی این بلا رو سرمون آورد.من همچنان در شوک بودم و تو هم بسیار ترسیده بودی. که دیگه رانندمون یه تاکسی برامون گرفت که ما به خونه برگردیم و از ماشین که پیاده شدم دیدم تا نصف صندوقش تو رفته و خیلی خدا بهمون رحم کرد چون هم سمت ما بود و هم اگه لاستیک زاپاس نبود معلوم نبود چه بلایی سرمون میومد.
فقط یه ریز خدا رو شکر می کردم که باز نظر لطفشو شامل حالمون کرد که حتی تار مویی از سر تو گل دختری کم نشد. خدای مهربونم باز هم سپاسگزارتم که دخترم رو سالم برام نگه داشتی و یه فرصت زیبای دیگه نصیب ما کردی که هم بیشتر قدر هم و هم بیشتر قدر لحظه هامونو بدونیم.
به سلامتی همه کوچولوهای ناز دنیا