کاکوو
خانم کوچولوی من بین مردها بعد از بابا جونش به عمو مصطفی(شوهر خالش) و دایی جونش خیلی علاقه منده. بالاخص دایی جون. البته این محبتا دوطرفه هم هست ولی ....
ولی علاقه به دایی جون یه چیز دیگست ... خصوصاً که بهش میگه کاکوو
از همون روز اول نمی دونم چرا همچون اسمی رو روی دایی جونت گذاشت . ما هم هیچ وقت تا بحال این کلمه رو نگفتیم که بگم از ما یاد گرفته باشه .
جالبیش به اینه که هر وقت ما میگیم بگو دایی میگفت کاکوو. البته کلمه دایی رو میگفت ولی نه در مورد دایی.
اینم یه کلمه جدید ابداعی ملینا خانمه دیگه ، چیکارش میشه کرد.
ولی از علاقش بگم دیروز تا رسیدیم خونه باباجون اینا . ملینا خانم که خبر نداشت داریم کجا میریم تا در حیاط رسیدیم چنان ذوق و هیجانی از خودش بروز داد که نگو و با خوشحالی فقط میگفت کاکوو کاکوو
ولی از امروز ظهر دیگه به دایی جون نگفتی کاکوو و مرتب میگفتی دایی و حتی وقتی گریه می کردی و یا بهونه چیزی می کردی پیش هیچکی آروم نمی گرفتی و فقط اسم دایی میاوردی و تو بغل اون آروم می شدی.
خوش بحال دایی محمد که اینقدر ملینا عاشقشه