مليناي ازگيل خور من
سلام نفسم. امروز دیگه دارم از سر کار برات پست می ذارم چون بعد از یک سال (حمله سایبری) بالاخره نت اتاقم وصل شد و بجاش فعلاً نت خونه قطعه اینم یه مدلشه.
عزیزم دیروز دیدم داری با خودت قل هو الله احد می خونی . البته به زبون خودت قل لُ اَ اَد. این آیه رو مامان جون قبلاً یادت داده بود، و بعد از مدتها داشتی برای خودت زمزمه می کردی و من هم شروع کردم و کل سوره رو باهات خوندم و بعد از چندین بار تکرار ،دیدم داری با خودم می خونی و مطمئنم اگه یکی دو روز دیگه باهات کار کنم بطور کامل حفظ میشی. دقیقاً چندین ماه پیش بود که از عدد ١ تا ١٠ رو فقط با چهار پنج بار تکرار من از حفظ خوندی. ولی حیف که بعضی وقتها مامانی تنبلی می کنه و زیاد باهات کار نمیکنه و الا می دونم حافظه خوبی داری. ببخش عزیزم
و اما امروز چند تا عکس از دو هفته پیش که شیراز بودیم گذاشتم. یه روز خاله زهرا(دوست خانوادگی) زنگ زد و ما رو به ازگیل چیدن دعوت کرد . اون روز ظهر ما تو رو یه سر شهر بازی ایران لند بردیم که تازه افتتاح شده بود و از اونجا که عاشق ازگیلی عصرش هم شما رو با مامان جون فرستادم خونه خاله زهرا ، خودم هم بیرون کار داشتم و نیومدم.
عکسها هم کیفیتش خوب نیست چون دوربین که نبرده بودیم و عکسهای موبایل هم جنابعالی دستکاریش کرده بودی و کیفیتشو پایین آورده بودی و عکسهای شهربازیتو گذاشتم سری بعد مجدد ازت بگیرم.
عاشق ازگیل چیدنتم
جیگرم و محمد حسین تو حیاط
قربون دچرخه سواریت