سوژه های ملینا
عزیز دلم جمعه به سمت شیراز رفتیم چون مامانی مصاحبه صدا و سیما داشت و شنبه استثنائاً برگزار نشد و یکشنبه رفتیم . شما و بابایی هم اون موقع یه سر پارک رفتین و ساعت ١١ بود که رهسپار خوزستان شدیم . مامان بزرگ و عمه جونت هم بخاطر رفتن ما بلیطشون به اراک رو به تعویق انداختن. این سری چون نی نی کوچولوی عموت تازه دنیا اومده بود برای دیدنشون رفتیم.یه دختر عموی دیگه نصیبت شده به اسم ساره. جانم اینقدر قشنگ باهاش رفتار می کنی که حد نداره. مثل آدم بزرگها باهاش حرف می زنی. الان ٢ روزی میشه اینجا هستیم. شما هم با سارا مشغول بازی هستی و از صبح تا حالا هم سرفه هات شروع شده و عصر باید ببرمت دکتر. چنند تا عکس سوژه دار هم از این دو سه ماه اخیرت آماده کردم.
این عکسها مربوط به دو ماه پیشه که فصل گیلاس بود . شما هم عاشق خوردنش بودی و هم از اون بجای گوشواره استفاده می کردی.
این عکسها هم حدود دو ماه پیش بود که کیفتو رو سرت می ذاشتی و یا علاقه مند شدی که توی ساکت بشینی و به بابایی هم می گفتی که بلندت کنه
این عکسها مربوط به یک ماه پیشه که شما با این عینکت مثل گانگسترا شدین.جیگر دلم شما همیشه عینک رو بالای چشمت میذاری و کم پیش میاد که درست به چمشات بزنی.
و این عکسها هم مربوط میشه به همین هفته قبلی که لباسهای سرکار منو برداشتی و پوشیدی . ای جان دلم که شدی مثل خانم مدیرها