مهر ملینا
امروز سوم مهر ماهه . ملینا خانم من هم از امسال به سن آموزشی رسیده و در مهدکودکش توی کلاس شرکت میکنه.خانم طهماسبی هم برای امسال لباس فرم مخصوص در نظر گرفته که برای شما داده خیاط بدوزن و هنوز آماده نشده.به محضی که آماده شد یه عکس خوشکل با اولین لباس فرمت برات میذارم.
صبحی با یکی از دوستام از سر کار یه سر به مهدت زدم و یک ساعتی اونجا بودم خانم طهماسبی گفت که چون بار اولت بوده خیلی تمایلی برای شرکت در کلاس نداشتی و یه خورده گریه کردی و می خواستی بیشتر در فضای خارج از کلاس پیش بقیه باشی ولی چون اصرار منو برا رفتنت به کلاس می دید به هر طریقی تو رو تو کلاس نگه داشت. هر از گاهی که در باز میشد می دیدمت که داری شیر می خوری و یه کوچولو بغض کردی، ولی بعدش آروم بودی و مشغول کشیدن نقاشی بودی.ای جان دلم . طاقت آوردم و نرفتم پیشت تا بالاخره برا دستشویی که آوردنت بیرون یهویی منو دیدی و پریدی تو بغلم ولی مگه دیگه بعدش حاضر بودی بری سر کلاس تا اینکه خیلی نموندم و باز یا یه کم بهونه گیری کردی و بالاخره خانم طهماسبی بردت سر کلاس .و این بود از روزهای اول کلاس رفتن ملینا گل من.
از روند پیشرفتت که از مربیت می پرسم میگه که تازگیها باهات انگلیسی کار می کنه و چند تا کلمه از جمله سیب - انگشت -قرمز- پرتقال و چند تا کلمه دیگه رو حفظی.آفرین دخترم. راستش من تصمیم داشتم که از ٣ سال به بعد وقتی فارسی رو به طور روون یاد گرفتی بعد باهات زبان کار کنم ولی الان که می بینم اشتیاق نشون دادی و چند تا کلمه یاد گرفتی بهتره که کم کم من هم باهات کار کنم.
از کارهای جدیدت اینه شبها تا می بینی مامانی کرم دور چشم میزنه شما هم یه رژ کوچولوی بی رنگ از رو میز برمیداری و به لبات می زنی و شده عادت قبل از خوابت. جیگر دلم
اما بگم از یه رفتار جدید دیگت. این روزها وقتی منو عصبانی می کنی و تا رفتار سرد منو می بینی میای نزدیکم و صداتو نازک می کنی و دستای کوچولوتو دور گردنم حلقه می زنی و می گی مامان بوس و منو غرق در بوسه هات می کنی. وای که چه لذتی داره دختر نازم از مامانش اینجوری دلجویی کنه.
خدا جونم ممنونتم که لیاقت مادر بودنو نصیبم کردی که بتونم شاهد این لحظات شیرین و زیبا باشم.ممنونتم که دختر سالمی به ما عطا کردی که بتونه اینقدر خوش قلب و مهربون باشه. ممنونتم بخاطر تمام این لحظات شیرین و دوست داشتنی.