شیطنتها و انگشت خوردنهای اخیرت
عزاااللیز دلم الان شش روزی میشه که رستمون شروع شده و اومدیم شیراز و خونه آقا جون . این سری تا رسیدیم دیدیم برق کل آپارتمان رفته و یاد روزی که تو گل دخترم تازه دنیا اومده بودی و بعد از مرخصی از بیمارستان موقع رسیدن دیدیم کل ساختمان برق قطعه ، افتادیم. آخی یادش بخیر.
آقا جون و عمو مصطفی که نبودن و خاله و نیکادل هم اینجا بودن و اما شما وروجکها طبق معمول همیشه تا چشمتون به هم افتاد باز آتیش سوزوندین و خونه رو روی سرتون گذاشتین . جیغ ، فریاد ، بدو بدو یه کم نازی و یه کم بزن بزن و خلاصه کلی خوش هستین با هم . و حسن خوبش اینه که وقتی با هم هستین بهتر غذا می خورین .
و اما بگم از انگشت خوردنت . من که هنوز درست غیرت نکردم که مرتب لاک تلختو بزنم تا شما خانمی ترک کنی. از خانم طهماسبی وقتی بهت میگه انگشتتو در بیار حساب می بری و فوری حرفشو گوش می کنی ولی از من و بابایی نه متاسفانه. یه روز که داشتم به دختر خاله مرجان راجع به تو میگفتم یه عکس از خودش و امیر در حال انگشت خوردن برات فرستاد و شما تا عکسو دیدی با تمام هیجان و ناراحتی گفتی وای مامان زشته مرجان زشته ، انگشت نخور، منم حرفاتو تایید کردم و حتی با یه آب و تابی برا بابایی هم تعریف می کردی و تا انگشت نزدیک دهنت می بردی بهت اخطار میدادم وای زشته ملینا و شما که متوجه میشی انگشتتو در میاری و میگی زشته ، بده و خدا رو شکر یعنی یه کم حساب بردی و فوری بهت عکس مرجانو یادآوری میکنم تا متوجه رفتارت کنم. چند شب پیش موقع خواب می خواستی من متوجه نشم میگفتی مامان روت کن اوور که یعنی یواشکی انگشت بخوری و تا می دیدمت فوری در میاوری و می خندیدی . ای شیطون من که تازه داری از ما خجالت می کشی بازم جای شکرش باقیه که دیگه بی محلی نمی کنی و یه کم حرف گوش میدی هرچند که این سری که برگشتم حتماً لاکتو می زنم.
و اما دوست داریم این بار از حرف زدنت بگم. همه کلماتو میگی ولی دو تا حرفارو هنوز نمی تونی تلفظ کنی ، ر و خ و بعضی از کلماتو جابجا و شیرین تلفظ میکنی مثل :
بستنی میگی بسیبی.......... گلابی می گی گبالی............هندونه میگی اِدونه.............مسواک میگی مسکات..............ممنون میگی مَموتو............دفتر میگی دَف دَف............نیکادل میگی ایکادل............ساندویج نیگی سامبِدیج ............. شکم میگی شِمَک ............... برو میگی بُلو .................بریم میگی بلیم...............کشمش میگی کِف کِف ...............سارا میگی ساها.............و قبلاها به آیسا می گفتی آی آی
قربون شما فسقلیهای نازی برم من