این یه هفته ما
عزیزم روز جمعه عصر یه سر رفتیم شاهچراغ و برای اولین بارت بود که زیارت شاهچراغ میرفتی. راستش خجالت میکشیدم که بعد از این همه مدت زندگی تو شیراز تازه بردمت. بعد از اونجا هم رفتیم رستوران نفت و شام خوردیم ،البته خاله و نیکا جون هم همرامون بودم. روز یکشنبه هم بالاخره برات دوچرخه خریدیم .روز دوشنبه هم بعد از ناهار رفتیم بوشهر و فرداش هم چون خاله آقاجون رحمت خدا رفته بود مامان جون و آقاجون و با زن عمو و زهرا جون اومدن بوشهر و روز چهارشنبه بعد از مراسم ختم عازم عسلویه شدیم و تا رسیدیم خونه بغض کردی و با صدای بلند گریه کردی مامان جون معصومه.قربون دل مهربونت بشم من که اینقدر به مامان جون علاقه داری. خلاصه آرومت کردم ولی تا شب هر از چند دقیقه ای میگفتی بلیم پیش مامان جون معصومه و بغضت می گرفت و.بهت میگفتم میریم عزیزم بذار یه چند روز بمونیم بری مهدکودک بعد میریم و در جوابم میگفتی مهدکودک دوست ندارم . کلاس دوست ندارم.قربونت بشم بس که تو این دو هفته های رستمون بهت خوش میگذره و دورت شلوغه وقتی میرسی تو غربت دلت میگیره . آخی یاد کوچیکیهای خودم و خاله جون میافتادم که وقتی از پیش فامیلها برمیگشتیم همین حالتو داشتیم .
و اما بگم از خاطره دیشب ، داشتم کارتهای ذهن پویات رو باهات کار میکردم که گفتم: ملینا کدوم از پرچمها مثل هم هستن؟
که دیدیم تو در جوابم گفتی مَگ بَ امیکا(مرگ بر امریکا)
و من هاج و واج موندم که این جمله رو از کجا آوردی . نه ما از این حرفها تو خونه زدیم و نه تا بحال راهپیمایی رفتی. نمیدونم شاید تو مهد یادت دادن ولی ربطش به پرچم چیه؟؟؟ یعنی هر پرچمی امریکاست؟؟؟ نمی دونم والا
اینهم ملینا جونم در حال خوردن کباب و افتتاح دوچرخش تو خونه