بهار 93
فصل بهار رسید و با تاخیر اومدم که از عید امسال برات بنویسم. عزیز دلم یک هفته قبل از عید مامان جون اومده بود خونمون و روز عید که پنجشنبه بود عازم بوشهر شدیم که سال تحویل رو اونجا باشیم ، و بعد از چند سال دوباره سال تحویل کنار فامیل بودیم. البته خاله جون شیراز بود و نتونست بیاد. سال تحویل ساعت هشت و نیم شب بود و خدا رو شکر سال به خوشی تحویل شد. روز چهارم فروردین هم عروسی دختر داییم بود که البته شما خیلی رو فرم نبودی . اونم بخاطر این بود که دل پیچه داشتی و چند بار حالت بد شد.فردای عروسی هم بعد از ناهار عازم خوزستان شدیم و یه سری هم تو گناوه چرخیدیم. تا روز یازدهم که باز برگشتیم بوشهر و مشغول دید و بازدید عید بودیم.روز سیزده بدر ما همراه خاله ماریه اینا و خاله زهره اینا و فاطمه و حدیث جون تصمیم گرفتیم که لب دریا بریم و ناهار از بیرون خریدیم و تا جایی رو برای نشستن پیدا کردیم بارون شروع به بارش کرد و دقیقاٌ زیر بارون برا اولین بار غذا خوردیم. خلاصه عزیزم عید امسال هم بخیر و خوبی گذشت و خصوصاً برا شما خیلی خوش گذشت چون دور و برت شلوغ بود و زیاد هم همبازی داشتی. روز چهاردهم هم ظهر با خاله اینا عازم عسلویه شدیم که از روز یکشنبه که خاله اینا رفتن بازم مهد رفتن شما شروع شد .قربونت که خیلی آمادگیشو نداشتی چون مدت زیادی بود که مهد نرفته بودی.الان هم رستمونه و در شیراز بسر می بریم.
(باقی عکسها در ادامه مطلب)
ملینا و پارسا جون
این لب تاپ کادوی تولدته که خاله جان زهره از تهران آورد
ملینا و مرجان جون
ملینا و امیررضا جون
این هفت سین هم توی پارک آبادانه