ملينا جونملينا جون، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره
رضا جونرضا جون، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 20 روز سن داره

ملینا عشق کوچولوی ما

ملينا متولد آب

سلام عشق كوچولوي من. عزيزم امروز مي خوام از خاطره پارسال بگم كه تو هنوز دنيا نيومده بودي و روزهاي آخري بود كه تو شكمم جا خوش كرده بودي. ادامه یادداشتها در ادامه مطلب سلام عشق كوچولوي من. عزيزم امروز مي خوام از خاطره پارسال بگم كه تو هنوز دنيا نيومده بودي و روزهاي آخري بود كه تو شكمم جا خوش كرده بودي. گل مامان دكتر 1 اسفند بهم نوبت داده بود و خانم فخار(ماماي تو) بهم گفت از هفته 35 بايد منتظر ورودت باشم ، من هم از 4 بهمن مرخصي گرفتم و راهي شيراز شديم و كم كم بود كه شمارش معكوس ما شروع شد.دو سه جلسه باقيمونده كلاسهامم رفتم و حتي جلسه آخر بود كه از طرف صدا و سيما اومدن و صبحش خانم فخار بهم اطلاع داده بود كه مي خواد منو براي مصاح...
31 فروردين 1391

خاطره بوف

تاریخ ٢٥/١٢/٩٠ بود که بخاطر سالگرد رسمی شدن(٣ سالگی) بابایی و دوستاش (که به همین مناسبت برا خودشون به اتفاق خانواده جشن کوچیکی كه به صرف کیک و شام بود)، رفتيم بوف. خب عسلويه جاي بهتري كه نداره! عزيز مامان هم كه مهمان ويژه بود و شده بود سرگرمي دوستان.  خوشكل من شب خوبي بود و به تو هم خوش گذشت. روي هم رفته زياد اذيت ماماني نكردي. اين هم چند تا عكس از دخمل گلم باقی عکسها در ادامه مطلب     قربون اون لپ كوچيكت برم كه مي كشيش. بوسسسس              تا وقتي پيتزا باشه كه شما غذاي خودتو نوش جان نميكني. فداي تووووووووو   و اماااا...
18 فروردين 1391

ملينا خوشمزه

امروز مي خوام خوشمزه ترين ،با نمك ترين و شيرين ترين عكس دخمل گلم رو بذارم   مامان جيگرتو بخوره ...
17 فروردين 1391

نيكادل

سلام جيگر خاله تولدت مبارك امورز مي خوام عكس خواهر زاده عزيزم نيكادل رو بذارم البته هنوز  ازش عكس نگرفتم اينم از وبلاگش كش رفتم. ايشالا عيد عكسهاي جفتتونو مي ذارم گلاي خوشكلم اين عكس توي بيمارستانش هست هنوز يه روزش هم نشده. جيگر خاله 8 اسفند درست 3 روز بعد از تولد ملينا دنيا اومد. قدمت مبارك خاله جون. ...
23 اسفند 1390

سر تراشیدن دلبرم

گل مامان ‏‏، ٧ ماهه بودی که بابایی موهای قشنگت رو از ته زد . جیگرم مثل خیلی از نی نی های دیگه تو هم وقتی دنیا اومدی موهات کم پشت بود. خیلی ها می گفتن یه بار موهاشو از ته بزنی رشدش خوب میشه هر چند که من زیاد اعتقادی به این حرفها نداشتم ولی بالاخره تو ٧ ماهگیت تسلیم شدم .شیراز خونه باباجون اینا بودیم . الهی دورت بگردم بابایی برده بودت حموم و تو بغلش گرفته بودت. جان دلممممممم خیلی گریه کردی. این وسط کاره . منو میگی دل تو دلم نبود. بس که گریه می کردی به آغوش بابایی پناه می بردی ولی غافل از اینکه ماشین تو دست بابایی بود. و بالاخره خوشکل مامان پسر شد. جیگر اون سر بی موت برم من گلمممممم. ...
21 اسفند 1390

تولد 1 سالگیت مبارک

عزیز دلم تولد ١ سالگیت مبارک خوشکل من چقدر زود بزرگ شدی و یک سال از عمر قشنگت گذشت. دوست داشتم برای اولین سال تولدت یه جشن مفصل بگیرم ولی حیف از اینکه امسال داغدار عمو علی شدیم و روز تولدت با هفته عمو مصادف شد و دیگه دل و دماغی برای جشن نداشتم ولی فقط بخاطر اینکه یه یادگاری کوچیک از تولدت داشته باشیم یه کیک سفارش دادیم (که مورد پسندمون نبود) و چند تا عکس ازت گرفتیم.   جیگر مامان به همه چی توجه داشتی الا کیکت و دوربین باقي عكسها در ادامه مطلب        وای که نمی دونم چرا اینقدر از کلاه و موگیر و هر چیزی که با موهات ارتباط داشته باشه بدت میاد . گلم مگه گذاشتی یه عکس با کلاه ازت بگیریم....
6 اسفند 1390