از تو
سلام ستاره قشنگم . امروز می خوام از یه سری عادتها و کارهایی که انجام میدی برات بگم تا فردا روز که بزرگ شدی بدونی چه شیرین کاری هایی می کردی.
گلم بزرگترین عادت و رفتارت اینه که خیلی به من وابسته ای . خصوصاً این ١٤ روزی که عسلویه هستیم. یعنی وقتی ساعت ٥/٥ می شه و میریم خونه طوری پیشم میشینی که تا می خوام تکون بخورم فوراً گریه می کنی و دنبالم راه می افتی . هر وقت هم که میذارمت پیش پرستار محاله گریه نکنی جز توی این یک سال ٢ بار بود که گریه نکردی (عجب شاهکاری ).هر چند که وقتی میری اونجا زود با بچه ها دوست میشی و بازی می کنی. نمی دونی عزیزم چقدر دلم کباب میشه وقتی می خوام با چنین صحنه ای ازت جدا بشم ، خدا منو ببخشه ولی ....
شکوفه گیلاسم یکی دیگه از عادتهات اینه که تا یه موزیک شادی پخش میشه بلافاصله دست میزنی و بعضی اوقات به نشونه رقصیدن خودتو تکون میدی.
دلبرکم از ٦ ماهگی که ارتفاع رو تشخیص دادی دیگه رو تختت نمیری و تا می ذارم بالا روی تخت گریه سر میدی که بیارمت پایین، چون میدونم احساس قفس بودن بهت دست میده و دیگه نمی تونی ورجه وورجه کنی و راه پایین اومدن هم نداری. بخاطر همین همیشه پیش خودم میخوابی. خصوصاً این چند ماهه اخیر که رو تخت بغل خودم میخوابی (البته بخاطر این که می خوام شیرت بدم )
خوشكلم همش دوست داري كه دور و برت شلوغ باشه و اهل خجالت هم نيستي و وقتي جايي هستيم كه تعداد زياده، شيرين كاري و لوس بازيهات شروع ميشه . الهي فدات شم .
ادامه يادداشتها در ادامه مطلب
سلام ستاره قشنگم . امروز می خوام از یه سری عادتها و کارهایی که انجام میدی برات بگم تا فردا روز که بزرگ شدی بدونی چه شیرین کاری هایی می کردی.
گلم بزرگترین عادت و رفتارت اینه که خیلی به من وابسته ای . خصوصاً این ١٤ روزی که عسلویه هستیم. یعنی وقتی ساعت ٥/٥ می شه و میریم خونه طوری پیشم میشینی که تا می خوام تکون بخورم فوراً گریه می کنی و دنبالم راه می افتی . هر وقت هم که میذارمت پیش پرستار محاله گریه نکنی جز توی این یک سال ٢ بار بود که گریه نکردی (عجب شاهکاری ).هر چند که وقتی میری اونجا زود با بچه ها دوست میشی و بازی می کنی. نمی دونی عزیزم چقدر دلم کباب میشه وقتی می خوام با چنین صحنه ای ازت جدا بشم ، خدا منو ببخشه ولی ....
شکوفه گیلاسم یکی دیگه از عادتهات اینه که تا یه موزیک شادی پخش میشه بلافاصله دست میزنی و بعضی اوقات به نشونه رقصیدن خودتو تکون میدی.
دلبرکم از ٦ ماهگی که ارتفاع رو تشخیص دادی دیگه رو تختت نمیری و تا می ذارم بالا روی تخت گریه سر میدی که بیارمت پایین، چون میدونم احساس قفس بودن بهت دست میده و دیگه نمی تونی ورجه وورجه کنی و راه پایین اومدن هم نداری. بخاطر همین همیشه پیش خودم میخوابی. خصوصاً این چند ماهه اخیر که رو تخت بغل خودم میخوابی (البته بخاطر این که می خوام شیرت بدم )
خوشكلم همش دوست داري كه دور و برت شلوغ باشه و اهل خجالت هم نيستي و وقتي جايي هستيم كه تعداد زياده شيرين كاري و لوس بازيهات شروع ميشه . الهي فدات شم .
نفسم بعد از اينكه خوب راه رفتن رو ياد گرفتي اومدم و كفش پات كردم ولي .... خيلي بدت ميومد و ازم مي خواستي كه درش بيارم . رفتم كفش جغ جغه اي خريدم مگر به عشق صداش خوشت بياد كه ديدم واي ي ي ي ي ي بدتر شد. تااينكه ديگه اصرارت نكردم ولي خودم توي خونه چندين بار كفشهاتو مياوردم و خودم پا مي كردم و خوشحالي مي كدم كه تو علاقه مند بشي و آخرش جواب داد و الان عاشق كفشي.
قلبم از عادتهاي ديگت اينه چه وقتي تازه دنيا اومده چه الان هيچ وقت درست حسابي نمي خوابي رو پاي ماماني و شير بخوري . بس كه كنجكاو و شيطوني و هميشه به طرز ايستاده ، دراز كش ، وارونه و ... شير مي خوري.
فرشته كوچولوي من از تلفن و موبايل و صحبت كردن با گوشي تلفن خيلي لذت مي بري و دور خونه مي چرخي و عين آدم بزرگها گوشي ميذاري رو گوشت.
چراغ دلم خيلي هم مستقل هستي و اوايل مي خواستي خودت غذا رو برداري و با دستاي كوچيكت مي گرفتي و مي خوردي و امسال هم ديگه بايد قاشق دست بگيري و بازم خودت بخوري. هر چند كه درست نمي توني قاشقو ببري سمت دهنت و برش مي گردوني و غذات مي ريزه.