خواب دخملم
سلام نفسم
دیشب خواستم برات یه پست بذارم، تو و بابایی خوابیده بودین ، خواب که چی بگم داشتی بازی می کردی بعد از حدود یه ربع ساعتی دیدم صدات نمی یاد ، نگات کردم ولی .............. ندیدمت
یه لحظه موندم که نکنه از تخت افتاده باشی. بلند شدم و نزدیکتر اومدم............ دیدم
یه جفت پای خوشکل پیداست . خیالم راحت شد.
آره عزیزم برای اولین بار پتو رو مثل کوه کشیده بودی رو خودت؛ اومدم پتو رو پس زدم و دیدم خیس عرقی فربونت بشم.
عزیز مامان الان ٢ روزی هست که ١٦ ماهت پر شده و اینم چند تا عکس از این یکی دو ماه اخیرت
دختر مهربون من کمک مامانی گردگیری می کنه.
جیگر مامان در حال خرید در هایپر استار
و در آخر جیگر طلا خوابش برد.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی