اندر احوالات ملینا جون
عزيزم با اينكه هنوز جمله بندي هات خيلي روان نشده ولي صلوات رو خوب بلدي. سوره كوثر و اخلاص رو از حفظ هستي . هميشه با ماماني شعر مي خوني خصوصاً شعرهاي يه توپ دارم قل قليه ، آقا پليسه، تپلويم تپلو ، چشم چشم دو ابرو ، اتل متل توتوله . بيشتر هم عاشق شعرهاي دوره ماماني هستي . خدائيش هم ريتمش قشنگتره و هم مفهومي تره.
يه چند ماهي هم هست وقتي از مهدت ميارمت برام راجع به اونجا حرف مي زني . خصوصاً راجع به امير. یه بار چند مدت پيش بهم گفتي پام درد و بي تابي مي كردي، من مالشش دادم و بعد گفتي كه كار اميره و من فكر كردم كه تو بازي بوده و حتي به مربيت هم زنگ زدم كه امروز تو پا درد گرفتي و گفت نه خبري نبوده. ولي دخمل لوس من ديگه ياد گرفته از اون روز به بعد هر وقت جائيت درد ميگيره اسم امير بيچاررو مياري و حتي تو رستمون هم مي گي كار اميره .( آخه اون بنده خدا كه كلي ازت دور بوده)
يكي از عادتهات كه از خيلي وقت پيش بوده عاشق موبايل و تب لتي . شبها بايد موبايل دستت بگيري و باهاش يه كم ور بري و بعد خوابت مي بره اينقدر هم ماهرانه رفتار مي كني كه من و بابايي انگشت به دهن مي مونيم.
به باباجونت خيلي علاقه مندي و شبها تا صداي زنگ درو مي شنوي دو ماراتن ميري كه درو باز كني و وقتي درو باز كردي پا به فرار مي ذاري كه بابايي دنبالت بدوه و باهات بازي كنه.
جديداً عاشق بستني شدي. قبلاً بستني كيلويي مي خريديم ولي بدليل علاقه وافر شما مدلهاي مختلف بستني رو خريديم و تو فريزر گذاشتيم . به بستني هم مي گي بَسيبي و روزي حداقل دو سه بار مي گي مامان بَسيبي.و از اونجا كه جاش رو بلدي ميري و برا خودت بر ميداري و نصف بيشترشو كه خوردي باقيش رو يا به ما مي دي و يا ولش مي كني به امون خدا.اين علاقت به جايي رسيده كه ديشب نصفه شب تو خواب روياي بستني مي ديدي و ميگفتي مامان بَسيبي.
اين مدت احوالپرسي هم ياد گرفتي و يه بار ديدم فلبداهه گفتي سلام خوبين؟ و ديگه اين كلمه خوبين رو هميشه به سلام چسبوندي. آفرين دختركم. البته مرسي هم مي گي ولي تلفظت اينه ميسي
یکی از عادتهای قشنگشت که من هم خیلی دوسش دارم اینه که از همون پارسال تا الان وقتی با کسی خداحافظی می کنی یه بوس هم برای طرف می فرستی و دیگه شرطی شدی بوس بای