دختر عزیز من
دختر عزیز من اینقدر بخشنده هست که وقتی غذا می خوره اول تو دهن مامانی و بابایی میکنه و بعد خودش میخوره.
دختر عزیز من اینقدر مهربونه که مرتب میاد و مامانیشو می بوسه .اون لبای نازشو رو لپ مامانی میذاره و میگه پَه.
دختر عزیز من اینقدر نازک دله که وقتی میبینه مامانش ناراحته میاد و با دستای قشنگش صورت مامانی رو نوازش میکنه.
دختر عزیز من اینقدر باهوشه که وقتی مامانی چیزی رو یادش میده با اشتیاق گوش میده و سریع یاد میگیره.
دختر عزیز من اینقدر خوش اخلاقه که هر کسی رو میبینه براش لبخند میزنه و اکثر اوقات با آغوش باز ازشون استقبال میکنه.
دختر عزیز من اینقدر عاقله که بلده خودشو برا مامانی و بابایی و یا هر کسی که دوستش داره لوس کنه و تو دل خودشو جا کنه.
دختر عزیز من اینقدر زبر و زرنگه که خیلی زود به راه افتاد و از همه چی بالا و پائین میپره .
و بالاخره دختر عزیز من اینقدر عزیزه که مامانی عاشقشه