سفر سبز
رست قبليمون رو نزديک به يه هفته زودتر برگشتيم عسلو چون اسباب کشي داشتيم و روز سه شنبه مصادف با روز مبعث اسباب کشي کرديم و رفتيم خونه خودمون.تو عزيز دلم هم مرتب ميگفتي اينجا خونه قشنگه خودمونه . من اينجا رو خيلي دوست دارم و يه شب که برگشتيم خونه قبلي گفتي بريم خونه قشنگه نيايم خونه عسلويه.(طوري که انگار خونه جديدم تو عسلو نيست)گفتم مامان جون من تمام خاطره هاي تو رو تو اين خونه دارم اون وقت تو اينقدر بدت اومده. خلاصه اینکه تو اين مدت هم دختر خوبي بودي و يه بار هم بردمت جشني که تو منطقه به مناسبت نيمه شعبان برگزار کردن و از اونجا که خوشت اومده بود بعدش ميگفتي مامان منو ببر جشن. یه تکیه کلام هم پیدا کردی که تا حرفی رو می زنی در تاییدش با یه حالت نازی می گی باشه ، ای قربون باشه گفتنت برم که دل من ضعف میره از حالت بیان کردنت.
تا عزيزم روز چهارشنبه که عازم شيراز شديم. و از اونجا که قسمت شده و خدا جونم ما رو طلبيده من و بابايي عازم مکه هستيم و بخاطر گرمی و ویروس کرونایی که پخشه و همین طور بخاطر اینکه یه سفر زیارتیه و به شما خوش نمی گذره چند روزي ميشه که شما رو آماده کردم که ما مي خوايم بريم مکه و شما پيش مامان جون و خاله جون و نيکادل بمون تا ما بريم و برات کلي سوغاتی بياريم(چون يه ماهي ميشه که بابايي تا کار خوبي ميکني عادتت داده و هر شب برات یه کادو کوچولو مياره و ديگه انگار يه جورايي شرطي شدي)و اول ميگفتي منم ميام ولي بعد راضي شدي و گفتي برام همه چي بيارين و ما هم قول داديم .
عزیزم سر هر دو تا بارداریم یعنی شما و نی نی جون دو تا کار مشابه داشتم یکی اسباب کشی که البته سر شما هفت ماهه بودم و این زودتر و یکی هم سفر زیارتی که اون موقع چهار ماهه باردار بودن و رفتیم سوریه و الان هنوز سه ماهم نشده عازم مکه هستیم. فدای دوتاتون بشم که قبل از اومدنتون خیر و برکت با خودتون میارین. ولی تفاوتتونم اینه که سر نی نی جونی از همون اول بعد از ظهرها حالت تهوع دارم ولی سر شما همش یک ماه و نیم اونم بین دو و نیم تا چهار ماهگی که خیلی خفیف بود .
امیدوارم که من و بابایی از این سفر نهایت استفاده رو ببریم و از فیض معنویش بخوبی بهره مند بشیم ، همچنین از خدا می خوام که یه صبری به من و شما بده که بتونیم دوری همدیگرو تحمل کنیم. از همینجا هم از همه دوستان عزیزم طلب بخشش و خداحافظی دارم و امیدوارم این سفر معنوی نصیب هر آرزومندی بشه.