ملينا جونملينا جون، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره
رضا جونرضا جون، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 9 روز سن داره

ملینا عشق کوچولوی ما

از تو

سلام ستاره قشنگم . امروز می خوام از  یه سری عادتها و کارهایی که انجام میدی برات بگم تا فردا روز که بزرگ شدی بدونی چه شیرین کاری هایی می کردی. گلم بزرگترین عادت و رفتارت اینه که خیلی به من وابسته ای . خصوصاً این ١٤ روزی که عسلویه هستیم. یعنی وقتی ساعت ٥/٥ می شه و میریم خونه طوری پیشم میشینی که تا می خوام تکون بخورم فوراً گریه می کنی و دنبالم راه می افتی .  هر وقت هم که میذارمت پیش پرستار محاله گریه نکنی جز توی این یک سال ٢ بار بود که گریه نکردی (عجب شاهکاری ).هر چند که وقتی میری اونجا زود با بچه ها دوست میشی و بازی می کنی.          نمی دونی عزیزم چقدر دلم کباب می...
3 ارديبهشت 1391

لالایی

  لالالالا لالالالا لالایی   نگاهم کن گل زیبا لالایی     چشای تو پر از ناز و سیاهه   دلم روشن عزیز دل یه ماهه   لالالالا چشای تو چه زیبا گل نرگس شده غرق تماشا   لالالالا لالالالا لالایی   نگاهم کن گل زیبا لالایی     که در چشم تو عشقو ببینم   از این چشما گل خوابو بچینم   لالالالا گل سوسن گل یاس   تو را می بویمت ای باغ احساس   لالا...
2 ارديبهشت 1391

دختر عزیز من

دختر عزیز من اینقدر بخشنده هست که وقتی غذا می خوره اول تو دهن مامانی و بابایی میکنه و بعد خودش میخوره. دختر عزیز من اینقدر مهربونه که مرتب میاد و مامانیشو می بوسه .اون لبای نازشو رو لپ مامانی میذاره و میگه پَه. دختر عزیز من اینقدر  نازک دله که وقتی میبینه مامانش ناراحته میاد و با دستای قشنگش صورت مامانی رو نوازش میکنه. دختر عزیز من اینقدر باهوشه که وقتی مامانی چیزی رو یادش میده با اشتیاق گوش میده و سریع یاد میگیره. دختر عزیز من اینقدر خوش اخلاقه که هر کسی رو میبینه براش لبخند میزنه و اکثر اوقات با آغوش باز ازشون استقبال میکنه. دختر عزیز من اینقدر عاقله که بلده خ...
31 فروردين 1391

ملينا متولد آب

سلام عشق كوچولوي من. عزيزم امروز مي خوام از خاطره پارسال بگم كه تو هنوز دنيا نيومده بودي و روزهاي آخري بود كه تو شكمم جا خوش كرده بودي. ادامه یادداشتها در ادامه مطلب سلام عشق كوچولوي من. عزيزم امروز مي خوام از خاطره پارسال بگم كه تو هنوز دنيا نيومده بودي و روزهاي آخري بود كه تو شكمم جا خوش كرده بودي. گل مامان دكتر 1 اسفند بهم نوبت داده بود و خانم فخار(ماماي تو) بهم گفت از هفته 35 بايد منتظر ورودت باشم ، من هم از 4 بهمن مرخصي گرفتم و راهي شيراز شديم و كم كم بود كه شمارش معكوس ما شروع شد.دو سه جلسه باقيمونده كلاسهامم رفتم و حتي جلسه آخر بود كه از طرف صدا و سيما اومدن و صبحش خانم فخار بهم اطلاع داده بود كه مي خواد منو براي مصاح...
31 فروردين 1391

خاطره بوف

تاریخ ٢٥/١٢/٩٠ بود که بخاطر سالگرد رسمی شدن(٣ سالگی) بابایی و دوستاش (که به همین مناسبت برا خودشون به اتفاق خانواده جشن کوچیکی كه به صرف کیک و شام بود)، رفتيم بوف. خب عسلويه جاي بهتري كه نداره! عزيز مامان هم كه مهمان ويژه بود و شده بود سرگرمي دوستان.  خوشكل من شب خوبي بود و به تو هم خوش گذشت. روي هم رفته زياد اذيت ماماني نكردي. اين هم چند تا عكس از دخمل گلم باقی عکسها در ادامه مطلب     قربون اون لپ كوچيكت برم كه مي كشيش. بوسسسس              تا وقتي پيتزا باشه كه شما غذاي خودتو نوش جان نميكني. فداي تووووووووو   و اماااا...
18 فروردين 1391

ملينا خوشمزه

امروز مي خوام خوشمزه ترين ،با نمك ترين و شيرين ترين عكس دخمل گلم رو بذارم   مامان جيگرتو بخوره ...
17 فروردين 1391

نيكادل

سلام جيگر خاله تولدت مبارك امورز مي خوام عكس خواهر زاده عزيزم نيكادل رو بذارم البته هنوز  ازش عكس نگرفتم اينم از وبلاگش كش رفتم. ايشالا عيد عكسهاي جفتتونو مي ذارم گلاي خوشكلم اين عكس توي بيمارستانش هست هنوز يه روزش هم نشده. جيگر خاله 8 اسفند درست 3 روز بعد از تولد ملينا دنيا اومد. قدمت مبارك خاله جون. ...
23 اسفند 1390